این حکایت ادامه دار

ثبت هرازگاهی و کوتاه از شگفت زدگی هام حین یادگیری مطالب جدید

این حکایت ادامه دار

ثبت هرازگاهی و کوتاه از شگفت زدگی هام حین یادگیری مطالب جدید

۴ مطلب با موضوع «کلی» ثبت شده است

بعد از دیدن فیلم ماحی

شکوفه دانش | پنجشنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۶، ۰۳:۰۵ ق.ظ | ۰ نظر

یه جورایی خوشحالم که این فیلمو دیدم.

احساسم از دیدن این فیلم اینه که پیش یه عده که یه سری کارها و راه و چاه های پیچیده رو بلدن حتی یه بازیکن ضعیف هم نیستم. یه بازیکن ضعیف حداقل تو بازی حضور داره، حتی اگر می بازه. اما من و امثال من حتی تو زمین بازی هم نیستیم.

البته که این بازی کثیف بود. با اینکه خیلی از روابط و رانت و رابطه بازی ها و پولشویی ها و بده بستون های پیچیده و وحشیش رو نفهمیدم، اما تباهی و "شیطانیت" از همه سر و روش می بارید.

نکته ی جالب این بود که تا یکی رو می باختن روی یه نفر دیگه سرمایه گذاری می کردن یا وقتی یه راه جواب نمی داد سریع تکنیک رو عوض می کردن. از این یه جورایی میشه به نحو درست تو زندگی استفاده کرد.

چیزی که بیشتر از همه توی این فیلم تو ذوق آدم می زد این بود که این آدما با فکرا و نقشه ها و دستوراتشون همه کس و همه چیز رو به بازی می گرفتن  و این وسط تو دائم این حس بهت دست می داد که در مقابلشون حقیری ولی وقتی فکرشو می کنم می بینم آخرش خود اونا هم با مارمولکایی مث خودشون بازی داده می شدن و عملا انگار در مقابل خدا همه ی ما چه پیچیده چه ساده در معرض آزمایش هستیم. پس گول حقارتمون رو نخوریم و مبادا که تصور کنیم گناهان ما هم به خاطر این سونظر حقارت گونه ای که نسبت به خودمون داریم کوچک خواهند بود و درنتیجه فریب بخوریم و اونها رو کم اثر و مجاز بشماریم.

در هر قدرت و توان و جایگاهی که هستیم حق ما و موفقیت ما اینه که لحن نباشیم.

  • شکوفه دانش

در روزنامه ای می خواندم که در زلزله ی کرمانشاه بیمارستانی که یک سال تازه از زمان ساختش می گذشته خراب شده است.

اگرچه فردی که از این موضوع خبر می داد با جدیت بیان کرده بود که باید باعث و بانی این مساله پیدا بشود و پاسخ پس بدهد، اما من با خودم به این فکر کردم که چقدر در کشور ما و در فضای آموزشی ما به maintainability یا همون "نگهداشت پذیری" یا به زبان عامیانه تر کیفیت یک محصول دقت می شود؟ این محصول لزوما یک ساختمان نیست، محصول نرم افزاری هم هست، محصول الکترونیکی هم هست و غیره.

بعد یاد توصیه هایی افتادم که از روزی که وارد دانشگاه شدم مکرر به گوشم خورده و همیشه هم نسبت به آن مشکوک و بدبین بوده ام، اینکه "اگر می خواهی کاری را یاد بگیری وارد بازار کار شو!". این یعنی ما هیچ امیدی به یک فرد لیسانسه و یا ارشد و دکترا نداریم که بتوانند با علم خودشان کیفیت آن شیوه ی ساختمان سازی کهنه را بالا ببرند. همه چیز را می خواهیم بر اساس تجربه به پیش ببریم و علم بی ارزش است، بنابراین تا یک دیپلمه را می بینیم که ماهی n تومان در می آورد و فلان تعداد ساختمان هم ساخته است به دانشجویان سرکوفت بی عرضگی و به درد نخوری می زنیم. حال آنکه این امری طبیعی ست که هرچیزی که بخواهد کیفیت بالاتری داشته باشد باید قاعدتا علم بیشتری در خودش داشته باشد و علم یک شبه به دست نمی آید.

البته در اینکه در دانشگاه ها رویکرد عملی بسیار کم و تاسف برانگیز است شکی نیست، اما راه حل آن هم این نیست که کلا بیخیال دانشگاه بشویم و بگوییم ما که می توانیم از دیپلمه ها یک ساختمان تحویل بگیریم پس لیسانس و ارشد و دکترا برای چه؟! و بعد دانشگاه ها را تبدیل بکنیم به بنگاه های ناامیدی و رکود و نبود امکانات و درنهایت هم حاصل این باشد که صرفا در بهترین حالت از دل آن "استاد دانشگاه" بیرون بیاوریم! آن هم استاد دانشگاه هایی بی کیفیت که آفت و بلای جان نسل های دانشجویی بعدی خواهند بود.

  • شکوفه دانش

ناامیدی دانشجویان

شکوفه دانش | دوشنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۶، ۰۸:۳۷ ب.ظ | ۰ نظر

در این پست می خواهم درباره ی فضای تلخ ناامیدی که در تمامی دانشگاه های کشور به چشم می خورد صحبت کنم. البته قبل از هرچیز بگویم وقتی صحبت از "ناامیدی" به میان می آید منظور این نیست که تمامی دانشجویان افسرده و راکد و یا زخمی هستند! اتفاقا خیلی ها میان همین قشر جوان هستند که انگیزه ی بسیار بالا و حرکت ها و ثمرات خیلی خوبی هم دارند اما، مساله اینجاست که همین ها هم وقتی پای صحبت هایشان می نشینی از این می نالند که "فضای کلی" حاکم بر دانشجویان و دانشگاه ها را دوست ندارند و احساس می کنند زمان کشور و سرمایه های عمرهای جوانان این مرز و بوم دارد به هدر می رود. حرفی که الحق و الانصاف نادرست هم نیست. اما  بالاخره راه رهایی از این اوضاع چیست؟ آیا باید منتظر اصلاحات دیگران بنشینیم؟ تا آن زمان که نمی شود دست روی دست گذاشت و نگاه کرد؟ پس چه باید کرد؟


هدف این مقاله ی مختصر این نیست که پاسخ تمامی مشکلات را بدهد و یا حتی گوشه ای از آن را که می گشاید به سرانجام برساند، با این حال تلاش می کند آنچه را که در اندیشه و تجربه ی اندک این نویسنده هست و گمان می کند که می تواند برای روح بخشیدن مجدد به این فضا مفید باشد، بازتاب نماید.


پیش از هر چیز یک مورد 0 هست که مقدمه ی موارد دیگر محسوب می شود:

0_ اگر راه بهتری از دانشگاه در زندگی پیش روی شما نیست خودتان را بیخود ناراحت نکنید، دانشگاه یکی از فرصت های خوبی ست که مجبور نیستید کار کنید و هزینه ی تحصیل شما هم غالبا توسط پدر و مادرتان داده می شود و می توانید نتایج درخشان کسب کنید. فراموش نکنید بسیاری از امتیازاتی که اجتماع به افراد می دهد اگرچه براساس چیزهایی ست که بالذات ارزش چندانی ندارند اما چونکه خود "امتیازهای اجتماعی" نیز یک نوع ارزش هستند پس اهمیت پیدا می کنند.

و اما بعد:

1_ به طور مستمر درس بخوانید، یعنی پس از هر جلسه که استاد مطلبی را می گوید، همان روز بازدید کنید و حتی الامکان سوال هم حل کنید. اگر نتوانستید در همان روز سوال حل کنید در نزدیک ترین روز ممکن این کار را انجام دهید. تثبیت در حافظه با حل سوال اتفاق می افتد. در صورتی که این کار را انجام ندادید از خودتان انتظار بیجایی در یادگیری(مانند یادگیری ناگهانی و سریع) نداشته باشید.

2_ هرقدر هم که استادی سریع پیش برود برای هماهنگ شدن با او مشغول مطالعه ی یک درس به تنهایی نشوید! این کار موجب بر هم خوردن نظم و آرامش ذهنی و در ادامه عقب افتادن بیشتر از کلیه ی برنامه ها می شود. حتما چند قسمت کوتاه تر مطالعه های مختلف انجام دهید به جای اینکه به مطالعه ی یک درس در یک قسمت طولانی تر بپردازید. البته منظور از "کوتاه تر" خیلی کوتاه هم نیست ولی اقلا جوری باشد که بشود بین دو تا سه درس را در آن روز مطالعه کرد.

3_ به هیچ وجه مطالعه ی غیردرسی را تعطیل نکنید، ولو اینکه شبی نیم ساعت باشد. علت این توصیه این است که تجربه ثابت کرده است کسانی که مطالعه ی آزاد ندارند خوب نمی توانند فکر کنند! و حتی نمی توانند خوب درباره ی چیزی نظرشان را بیان کنند و صحبت کردن خوبی هم ندارند. اما این ها ویژگی هایی هستند که بعدا وقتی مشغول به کار و زندگی شدید با هیچ قیمتی دیگر به دست نمی آیند. فراموش نکنید فرصت اندیشه های مولد و بکر داشتن در 20 تا 30 سالگی در حداکثر میزان کیفیت خودش است و اگرچه پس از آن هم فرصت هست اما به این کیفیت نیست و هر زمانی که در این سنین از دست برود هزینه محسوب می شود.

4_ درصورتی که احساس می کنید وقت کافی برای انجام همه ی این کارها در زندگی تان ندارید خواب شبتان را کم کنید، مثلا پنج الی شش ساعت و صبح ها سحرخیز از خواب پا شوید و افزایش امکان استفاده از زمانتان را با گذشته مقایسه کنید! در ابتدا حتی باور آن برایتان سخت خواهد بود. برای اینکه بیدار شدن هم سخت نباشد این کار ها را دو هفته انجام دهید: آ) شب ها بین 9 تا 12 بخوابید. ب) صبح با زحمت از رخت خواب بیرون بیایید و شروع کار کنید و اگر بعد از طلوع آفتاب باز هم خوابتان گرفت نیم ساعتی به خودتان مجددا استراحت بدهید. ج) صبح ها اگر احساس گرسنگی می کنید صبحانه میل کنید، علت این گرسنگی این است که بدن شما کیفیت کاری بهتری دارد و بنابراین نیاز به تغذیه دارد، و یا اگر حس می کنید صبحانه آماده کردن هم خیلی وقت گیر است می توانید آبجوش با آبلیمو و عسل میل کنید. د) صبح ها درجا پس از بلندشدن از رختخواب درها را باز و بسته کنید یا آب دست و رویتان بزنید یا به نور نگاه کنید تا حالت خواب از شما گرفته بشود. مقصود اصلی از این کارها این است که به هیچ وجه کاری نکنید که در آن "حفظ سکوت صبح" وجود داشته باشد، داد و بیداد هم لازم نیست! ولی احتیاطی که برای "سکوت شب" به خرج می دهید به خرج ندهید.

5_ اگر در برنامه ریزی ضعف دارید چند نکته را توجه کنید: آ) برنامه ریزی هایتان بر اساس آن چیزهایی باشد که علاقه دارید انجام دهید و سپس بقیه ی کارها را در لابلای برنامه هایتان بگنجانید! برنامه نباید کسل کننده باشد! ب) برای حادثه های پیش رو هم برنامه ریزی کنید. مثلا اگر فلان تاریخ فلان امتحان را دارید برای آن برنامه بچینید. ج)جدی گرفتن برنامه خودش یکی از راه های منجر شدن برنامه به منفعت است! حتی یک برنامه ی بد اگر خوب به آن بچسبید منفعتی عایدتان می کند. د)اگر دائم موقع اجرای برنامه استرس می گیرید یا حس می کنید زمان بندی خیلی مشکل است، یک بار حسابی برنامه تان را سرریز از کارهای مختلف بکنید! و همه را هم واقعا بچسبید و برای مدتی انجام دهید، حتی اگر با کیفیت کمتر. سپس اضافات را کم کنید و آن موقع می بینید زمان های به ظاهر کم اهمیت در گذشته اکنون بهتر خودشان را و ارزششان را به شما نشان می دهند و برخلاف گذشته که از نظر پنهان بودند، ملموس هستند.

6_ تکنیک زدن و معامله کردن یاد بگیرید! وقتی مسئول بخشی از دانشگاه با شما همکاری نمی کند تا پیامک شما را بفرستد به او بگویید کیک و آبمیوه را نمی گیرید و در عوض پیامک ها را برای شما بفرستند! گلایه کنید، حتی گاهی به آن ها یادآوری کنید باید با شما همکاری کنند.

7_"نفر" در هر کاری خیلی مهم است! وصل کننده ی قطعات پازل شوید و امتیاز بگیرید. مثلا یک دانشجو که قابلیت آموزش به دیگران دارد را در همایشی بیاورید و سپس از دل آن همایش افراد برای کاری جذب کنید.

8_ واقع بین باشید، از نیروهایتان انتظار کارهای وقت گیر و سنگین در دانشگاه نداشته باشید، در عوض به ازای هر یک راهی که به آن ها نشان می دهید، انتظار راهروی داشته باشید. مثلا راه یادگیری فلان نرم افزار را به او بگویید و بعد به سه نفر بسپارید با همکاری هم در آن کار پیش بروند و دائم گزارش خواهی کنید.

9_ درباره ی ناامیدی ها و شکست ها و نقص ها و ناتوانی هایی که فکر می کنید دارید یا فکر می کنید ممکن است داشته باشید با افراد باتجربه تر بی پرده صحبت کنید. حتی اگر ممکن است با پدر خود در این باره صحبت کنید خیلی عالی ست. نیازی به مقدمه چینی هم نیست، اجازه بدهید از ترس های شما خبر داشته باشند. برای مثال خود من زمانی این کار را کردم و از طریق یک پیام رسان از پدرم سوال کردم که "آیا گوشی همراه به دست خودتان است؟" و به محض اینکه تایید کرد پیامی را که از قبل با همین مضمون آماده کرده بودم را بی پرده برای او فرستادم. این موضوع باعث می شود روابط دیگران با شما تنظیم شود و با علم آنها نسبت به ترس هایی که از خودتان دارید بعضا که به شما راهنمایی هایی می شود، خود به خود راهنمایی های مفیدتری را دریافت کنید. فراموش نکنید پنهان کاری هیچ مشکلی را حل نمی کند و خیال نکنید با آسیب زدن به خودتان به پدر و مادرتان خدمتی می کنید! پس تلاش کنید بهترین و صمیمی ترین روابط را با آنها داشته باشید که هیچ پشتیبانی محکم تر از این در زندگی تان نخواهید یافت. به غیر از خوش برخوردی ها و تواضع ها و کوتاه آمدن ها از نظر شخصی خودتان و خیلی مسائل دیگر که به بهتر شدن روابطتان کمک می کند، یکی دیگر از راه های بهبود کیفیت این رابطه همین به اشتراک گذاشتن نقاط شخصی تر زندگی مان نظیر ترس ها و نگرانی هاست.

10_ 

  • شکوفه دانش

آیا باید همیشه بعد از یادگرفتن چیزی آن را تمرین کنیم؟

شکوفه دانش | يكشنبه, ۳ دی ۱۳۹۶، ۰۹:۱۶ ق.ظ | ۰ نظر

یه تمرین داریم یه تلاش. از نظر من همیشه بعد از یادگیری چیزی نباید تمرینش کنیم، بلکه خیلی اوقات هست که باید "تلاش" کنیم.

فرق تلاش کردن و تمرین کردن اینه که در تمرین کردن معمولا هدفمون اینه که کاری رو درست انجام بدیم. در حالیکه در تلاش کردن چنین هدفی نداریم!

برای مثال، کسی که درحال یادگیری یک زبان برنامه نویسی هست، همزمان که داره مطالب رو یاد می گیره، ممکنه نتونه پروژه ای رو انجام بده که ویژگی های مد نظرش رو داشته باشه، یا حتی ممکنه اون چیزی که می زنه در نهایت کار نکنه، اما این تلاش باعث میشه مطالب براش در عمل دوره بشه و خیلی خوب در ذهنش بمونه و بعد که می خواد ادامه ی مطالب رو یاد بگیره آمادگی بهتر و دید وسیع تری روی مطالب آموزشی داشته باشه.

  • شکوفه دانش